لطیفه و داستان و سخنان زیبا و .....

پسر، دختر را در یک مهمانی ملاقات کرد. آخر مهمانی، دختر را به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش را قبول کرد. در یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از آن بود که چیزی بگوید، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد “خواهش می کنم اجازه بده برم خونه…” . یکدفعه پسر پیش خدمت را صدا کرد، “میشه لطفا یک کم نمک برام بیاری؟ می خوام بریزم تو قهوه ام.” همه بهش خیره شدند، خیلی عجیبه! چهره اش قرمز شد اما اون نمک رو ریخت توی قهوه اش و اونو سرکشید. دختر با کنجکاوی پرسید، “چرا این کار رو می کنی؟” پسر پاسخ داد، “وقتی پسر بچه کوچیکی بودم، نزدیک دریا زندگی می کردم، بازی تو دریا رو دوست داشتم، می تونستم مزه دریا رو بچشم مثل مزه قهوه نمکی. حالا هر وقت قهوه نمکی می خورم به یاد بچگی ام می افتم، یاد زادگاهم، برای شهرمون خیلی دلم تنگ شده، برای والدینم که هنوز اونجا زندگی می کنند.” همینطور صحبت می کرد، اشک از گونه هایش سرازیر شد. دختر شدیداً تحت تاثیر قرار گرفت، یک احساس واقعی از ته قلبش، مردی که می تونه دلتنگیش رو به زبون بیاره، اون باید مردی باشه که عاشق خونوادشه، هم و غمش خونوادشه و نسبت به خونوادش مسئولیت پذیره… بعد دختر شروع به صحبت کرد، در مورد زادگاه دورش، بچگیش و خانواده اش. مکالمه خوبی بود، شروع خوبی هم بود. آنها ادامه دادند به قرار گذاشتن. دختر متوجه شد در واقع اون مردیه که تمام انتظاراتش رو برآورده می کنه: خوش قلبه، خونگرمه و دقیق. اون اینقدر خوبه که مدام دلش براش تنگ میشه! ممنون از قهوه نمکی! بعد قصه مثل تمام داستانهای عشقی زیبا شد، پرنسس با پرنس ازدواج کرد و با هم در کمال خوشبختی زندگی می کردند….هر وقت می خواست قهوه برایش درست کند یک مقدار نمک هم داخلش می ریخت، چون می دانست که با اینکار لذت می برد. بعد از چهل سال مرد در گذشت، یک نامه برای زن گذاشت، ” عزیزترینم، لطفا منو ببخش، بزرگترین دروغ زندگی ام رو ببخش. این تنها دروغی بود که به تو گفتم: ” قهوه نمکی”. یادت میاد اولین قرارمون رو؟ من اون موقع خیلی استرس داشتم، در واقع یک کم شکر می خواستم، اما هول کردم و گفتم نمک.

 

برام سخت بود حرفم رو عوض کنم بنابراین ادامه دادم. هرگز فکر نمی کردم این شروع ارتباطمون باشه! خیلی وقت ها تلاش کردم تا حقیقت رو بهت بگم، اما ترسیدم، چون بهت قول داده بودم که به هیچ وجه بهت دروغ نگم… حال من دارم می میرم و دیگه نمی ترسم که واقعیت رو بهت بگم، من قهوه نمکی رو دوست ندارم، چون خیلی بدمزه است… اما من در تمام زندگیم قهوه نمکی خوردم! چون تو رو شناختم، هرگز برای چیزی تاسف نمی خورم چون این کار رو برای تو کردم. تو رو داشتن بزرگترین خوشبختی زندگی منه. اگر یک بار دیگر بتونم زندگی کنم هنوز می خوام با تو آشنا بشم و تو رو برای کل زندگی ام داشته باشم حتی اگه مجبور باشم دوباره قهوه نمکی بخورم. ”

اشک هایش کل نامه را خیس کرد. یک روز، یه نفر از او پرسید، ” مزه قهوه نمکی چطور است؟ اون جواب داد “خیلی شیرین” !

[ چهار شنبه 13 / 8 / 1392برچسب:,

] [ 19:36 ] [ ♣ NimA ♣ ]

[ ]

روزی حکیمی در میان کشتزارها قدم می‌زد که با مرد جوان غمگینی روبه‌رو شد. حکیم گفت: «حیف است در چنین روز زیبایی غمگین باشی.» مرد جوان نگاهی به دور و اطراف خود انداخت و پاسخ داد: «حیف است!؟ من که متوجه منظورتان نمی‌شوم!» گرچه چشمان او مناظر طبیعت را می‌دید اما به قدری فکرش پریشان بود که آنچه را که باید، دریافت نمی‌کرد. حکیم با شور و شعف اطراف را می‌نگریست و به گردش خود ادامه می‌داد و درحالی‌که به سوی برکه می‌رفت از مرد جوان دعوت کرد تا او را همراهی کند.

به کنار برکه رسیدند، برکه آرام بود. گویی آن را با درختان چنار و برگ‌های سبز و درخشانش قاب کرده بودند. صدای چهچههٔ پرندگان از لابه لای شاخه های درختان در آن محیط آرام و ساکت، موسیقی دلنوازی می‌نواخت. حکیم در حالی که زمین مجاور خود را با نوازش پاک می‌کرد از جوان دعوت کرد که بنشیند.

سپس رو به جوان کرد و گفت : «خواهش می‌کنم یک سنگ کوچک بردار و آن را در برکه بینداز.» مرد جوان سنگریزه ای برداشت و با تمام قوا آن را درون آب پرتاب کرد. حکیم گفت: «بگو چه می‌بینی؟» مرد جوان گفت : «من آب موج‌دار را می‌بینم.» حکیم پرسید: «این امواج از کجا آمده‌اند؟» جوان گفت: «از سنگریزه ای که من در برکه انداختم.» حکیم گفت: «پس خواهش می‌کنم دستت را در آب فرو کن و حلقه های موج را متوقف کن.» مرد جوان دستش را نزدیک حلقه ای برد و در آب فرو کرد. این کار او باعث شد حلقه های جدید و بزرگ‌تری به وجود آید. گیج شده بود. چرا اوضاع بدتر شد؟ از طرفی متوجه منظور حکیم نمی‌شد.

حکیم پرسید: «آیا توانستی حلقه های موج را متوقف کنی؟» جوان گفت: «نه! با این کارم فقط حلقه های بیشتر و بزرگ تری تولید کردم.» حکیم پرسید : «اگر از ابتدا سنگریزه را متوقف می‌کردی چه!؟».

حکیم گفت: «از این پس در زندگی‌ات مواظب سنگریزه‌های بسیار کوچک اشتباهاتت باش که قبل از افتادن آن‌ها در دریای وجودت مانع آن‌ها شوی. هیچ وقت سعی نکن زمان و انرژی‌ات را برای بازگرداندن گذشته و جبران اشتباهاتت هدر دهی.».

[ چهار شنبه 13 / 8 / 1392برچسب:,

] [ 19:29 ] [ ♣ NimA ♣ ]

[ ]

 

به پسرم درس بدهید؛
او باید بداند که همهٔ مردم عادل و صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می‌شود. به او بیاموزید که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست.
می‌دانم وقت می‌گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت، یک دلار کسب کند، بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد؛ از پیروز شدن لذت ببرد.
او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تأثیر مهم خندیدن را یادآور شوید. اگر می‌توانید به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید. به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود. به گل‌های درون باغچه و زنبورها که در هوا پرواز می‌کنند، با دقت نگاه کند.
به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود، اما با تقلب به قبولی نرسد. به پسرم یاد بدهید با ملایم‌ها، ملایم و با گردن کش‌ها، گردن کش باشد. به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد، حتی اگر همه بر خلاف او حرف بزنند.


به پسرم یاد بدهید که همهٔ حرف‌ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می‌رسد انتخاب کند.
ارزش‌های زندگی را به پسرم آموزش دهید. اگر می‌توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند. به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد.
به او بیاموزید که می‌تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست. به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می‌داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.
هنگام تدریس با پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که شجاع باشد. به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد. توقع زیادی است، اما ببینید که چه می‌توانید بکنید، پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است.

[ چهار شنبه 13 / 8 / 1392برچسب:,

] [ 19:25 ] [ ♣ NimA ♣ ]

[ ]

آیا میدانید : حذف بخش هخامنش از کتاب درسی تاریخ به تصویب رسید؟ 

آیا میدانید : فرزندان ما دیگر حتی اسم کوروش کبیر را نمیشناسند؟

ـ آیا میدانید : 29 اکتبر روز جهانی کوروش کبیر است و این روز فقط در تقویم ایران نیست؟ 

ـ آیا میدانید : چند سال دیگر ، با نابودی کامل تخت جمشید باید سپاسگذار کشورهایی چون فرانسه باشیم که چندی از تخت جمشید را در موزه های خود حفظ کردند 

ـ آیا میدانید: اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت ۴۰سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد. 

ـ آیا میدانید : کمبوجيه فرزند کورش بدلیل کشته شدن ۱۲ ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با ۲۵۰ هزار سرباز ایرانی در روز ۴۲ از آغاز بهار ۵۲۵ قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد. او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود. 

ـ آیا میدانید : داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار ۵۲۰ قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت ۲ نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد 

ـ آیا میدانید : داریوش کبیر طرح تعلیمات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت . * 

ـ آیا میدانید : داریوش در پایئز و زمستان ۵۱۸ - ۵۱۹ قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغذ آورد 
ـ آیا میدانید : داریوش بعد از تصرف بابل ۲۵ هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد ** 

ـ آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت 

ـ آیا میدانید : اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس ۳ سال طول کشید و کل ساخت کاخ ۸۰ سال به طول انجامید * 

ـ آیا میدانید : داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده ۲۵ هزار کارگر به صورت ۱۰ ساعت در تابستان و ۸ ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر ۵ روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه ۲۵۰ گرم گوشت همراه با روغن - کره - عسل و پنیر میداده است و هر ۱۰ روز یکبار استراحت داشتند 

ـ آیا میدانید : داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است 

ـ آیا میدانید : تقویم کنونی ( ماه ۳۰ روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی "دنی تون" بسیج کرده بود . بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای ۵ عید مذهبی و ۳۱ روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است 

ـ آیا میدانید : داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند 

ـ آیا میدانید : داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه - وزارت آب - سازمان املاک -سازمان اطلاعات - سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد 

ـ آیا میدانید : اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد 
ـ آیا میدانید : داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از امپراطوری ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد * 

ـ آیا میدانید : فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش کبیر دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد

[ جمعه 8 / 8 / 1392برچسب:,

] [ 21:20 ] [ ♣ NimA ♣ ]

[ ]

این روزها اسم من بر سر زبان مردم افتاده 

 

اسم تو از سر زبان من

 

و به جایش دو کلمه جا خوش کرده

 

!! حماقت محض !!

 

که بارها با خودم تکرار میکنم........

[ دو شنبه 4 / 8 / 1392برچسب:,

] [ 20:37 ] [ ♣ NimA ♣ ]

[ ]

تا حالا دقت کردین
هنوز بعد از 20 سال آرم NEW از رو پفک نمکی حذف نشده

 

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

تا حالا دقت کردین
مردم یه عمر زور می زنن معروف شن
بعد عینک دودی میزنن که شناخته نشن

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

تا حالا دقت کردین

وقتی 5 ثانیه قبل از آلارم موبایل بیدار می شیم و اونو خاموش می کنیم
احساس می کنیم بمب خنثی کردیم

 

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

سخت ترین کار دنیاواسه دخترا لاک زدن رو دست راست

 

 ♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

دیگه از کلیپس گذشته بعضی از دخترا در حال ساخت مسکن مهر رو سرشون هستند. اینجوریاس

 

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

این دخمل خانومایی که وقتی رژ لب میزنن بالا تراز خط اصلی لبشونم رژ میزنن!!!! با اینا کاری نداشته باشین، گناه دارن…. اینا بچگی نقاشیشون ضعیف بوده…

 

 ♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

پشت یه نیسان با فونت درشت نوشته بود . . . (همه از راننده نیسان میترسن من از راننده زن) 

 

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

مادر بزرگ مادرم 120 سالشه
دیدمش لبــاس ورزشی پوشیده داره نرمــش می کنه بهش می گم
ننجون شما هم ورزش می کنی؟
گفت : چرا که نه….
گفتم فیس بوک هم میرید؟
گفــت پ ن پ از فیس بوک بر می گردم
فکـــر کردی دوست دخــــتری که الان تـــو فیس بوک داری کیه ؟
2 دستی زدم تو سر خودم
این فک و فامیل ما داریم

 

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

 مامانم اومده میگه سرویس بهداشتی رو الان جرم گیری کردم و برقش انداختم
ببینم یه نفر رفته دسشویی قلم پاشو می شکنم

 

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

ﺑﺎﺑﺎﻡ زنگ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺯﺩه ﻣﻴگم ﺑﻠﻪ؟
میگه بیا ﺩم ﺩﺭ!
ﺭﻓﺘﻢ ﺩم ﺩﺭ میگه ﺑﺮﻭ ﺍﺯ ﺑﺎﻻ سوییچ ﻣﺎشینو وردار ﺑﻴﺎﺭ!

 

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

دیشب داداشم تو خواب هذیان می گفت و جیغ می کشید …
رفتم اتاق می بینم بابام بالا سرشه !
میگم خوب بیدارش کن !
میگه بذار کابوسشو ببینه
اینهمه پول دی وی دی میده فیلم ترسناک می گیره
بزار سه بعدیشم ببینه

 

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

به بچه پسرخالم میگم اسم بابات چیه؟ میگه : گاو!
میگم: عیبه، مگه آدم به باباش میگه گاو؟
میگه خودش همیشه بهم میگه گوساله پس حتما خودش گاوه دیگه!
فک و فامیل منطقی داریم ما؟
قدرت استدلالش منو کشته!

[ دو شنبه 4 / 8 / 1392برچسب:جک , طنز,,

] [ 11:23 ] [ ♣ NimA ♣ ]

[ ]

این روزها اسم من بر سر زبان مرم افتاده 

 

اسم تو از سر زبان من

 

و به جایش دو کلمه جا خوش کرده

 

!! حماقت محض !!

 

که بارها با خودم تکرار میکنم........

[ یک شنبه 3 / 8 / 1392برچسب:حماقت,

] [ 19:11 ] [ ]

[ ]

اگه سن یه خانومی رو پرسیدین و اونم جواب داد: “چند نشون میدم؟ ” 
یعنی الان یه بمب ساعتی گرفتی دستت و اگه کابلو اشتباه ببری میترکه! 

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

امروز رفتم تن ماهی خریدم ۶۵٠٠ تومن فکر کنم توش پری دریایی داره با این قیمت!!

 

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

بچه بودم وقتی اسفناج میخوردم حس میکردم زورم بیشتر شده،میرفتم تو کوچه دعوا 
.
.
.
.
مثله خر کتک میخوردم، بر میگشتم

 

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

 

یکی از سخت ترین خداحافظی ها, خداحافظی با سنگیه که از سر کوچه تا دم خونه شوتش کردی

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

ملّت Love میترکونن. ما از این پلاستیک حبابدارا..
اصن یه وضی... 

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

 

اگه کسایی که بندری میرقصن میتونستن خودشون رو تو اون
حالت ببینن میرفتن توبه میکردن

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

آقایون عزیزی که اعتقاد دارید لوازم آرایش تحریم میشه کلی می خندید…!
به اینم فکر کردید که این قرص و پودرهای بدنسازی تحریم بشه کی باید بخنده؟
بحله
گفتم در جریان باشید

 

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

یه سوال ؟!
چرا بعضی ها دوبل برگر با سیب زمینی سرخ کرده رو
با “نوشابه رژیمی” میخورن ؟!

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

عضی ها شبا با عشقشون اس ام اس بازی میکنن تا خوابشون ببره ، 
بعضی ها هم مث من با چراغ قوه ی موبایلشون نور میندازن تو چشم پشه ها … 

 

 

دختره اومده میگه ببخشید شما که کامپیوتری هستی نرم افزار free space داری؟
هرچی میخوام کپی کنم رو هاردم پیغام میده free space نیازداری !!! 
خدا سر شاهده قلبم گرفت! 

بچه های مردم میرن المپیاد فیزیک و ریاضی مدال طلامیگیرن 
بعد من هنوز کله مو میکنم تو آستین موقع لباس پوشیدن 

 

 

[ پنج شنبه 2 / 8 / 1392برچسب:,

] [ 21:10 ] [ ♣ NimA ♣ ]

[ ]

پیامک این روزهای دخترها به همدیگه!

الهی آخرین خونه تکونی مجردیت باشه

نیت کن و واسه ۳ نفر بفرست ! تا آخر عید خبرای خوبی میشنوی

اگه زنجیرو قطع کنی تا  ۳سال هیچ خواستگاری نمیبینی !

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

خواهرزادم رفته مهد کودک یه دختر سفید با موهای خیلی روشن دیده ،
به مامانش گفته : مامان این دختره چرا انقدر کمرنگه؟

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

اون چیه که راحت از جیب میاد بیرون …

گوشی های جدید GLX با جدید ترین آپشن روز دنیا هم اکنون در خدمت شما …

دیگه کسی آیفون و گلکسی نمی خره … !

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

اینایی که کسی از کاراشون سردرنمیاره،

اینایی که کاراشونو همیشه ساکت و آروم انجام میدن،

اینایی که عشقشون لباس مشکیه،

اینایی که دلشون نمیاد وقتی که خوابی بیدارت کنن،

اینایی که روزا براشون بی معنی شده و شبا فقط کار میکنن،

اینایی که با دیواره خونه ها یه دنیا خاطره دارن،

اینا رو خیلی زیاد مواظبشون باشید،

این لامصبا دزدن !

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

دقت کردین تو فیلم و سریال های ایرانی وقتی دوتا دانشجو میخوان عاشق هم بشن

باید پسره اشتباها به کیف دختره بزنه تا همه وسایلش بریزه

و تو جمع کردن کمکش کنه و عاشقش بشه ؟

 

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

ایرانسل :
خط تلفنی است جهت ایجاد مزاحمت و سر به سر دوست و آشنا گذاشتن !
برای کلاه برداران بسیار کاربرد دارد !
برای زید داران نیز بسیار بسیار کاربرد دارد !

[ جمعه 1 / 8 / 1392برچسب:,

] [ 12:40 ] [ ♣ NimA ♣ ]

[ ]

 

دختری هستم به سن سی و سه           فارغ از درس و کلاس و مدرسه

مدرک لیسانس دارم در زبان                   دارم از خود خانه و جا و مکان

مرغم و خواهم زبهر خود خروس              مانده ام در حسرت تاج عروس

مبل واسباب ولوازم هرچه هست          پنکه وسرویس خواب وفرش وتخت

هست موجود وجهازم کامل است           پول نقد و زانتیا هم شامل است

هرچه گوئی هست وتنهاشوی نیست    برسرم گیسو و زلف و موی نیست

ترسم از بی شوهری گردم تلف               بر دهانم آید از اندوه کف

کاش جای این همه پول و پِله             گیر میکرد شوهری توی تله

میشدم عبد و کنیز شوی خود           می نمودم چاره درد موی خود

گیسوانی عاریت چون یال اسب      می نشاندم بر سرم با زور چسب
زلف خود را چون پریشان کردمی       حتم دارم در دلش جا کردمی

آنچنان شوری زخود برپاکنم           تاکه شاید در دلش ماًوا کنم

بارالها تو کرم کن شوی را             خود مرتب میکنم این موی را

 

[ جمعه 1 / 8 / 1392برچسب:,

] [ 12:33 ] [ ♣ NimA ♣ ]

[ ]

 
 
ﭘﺪﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﺭﻭ ﺭﻭﻯ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪ
 
 
 
ﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻧﻰ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪ
 
ﻣﺘﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ :
 
ﺑﺎ ﭘﺸﻴﻤﺎﻧﻰ ﻭ ﺗﺄﺳﻒ ﺷﺪﻳﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻮﻳﻢ که
ﻣﻦ ﺑﺎ ﭘﺴﺮﻯ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﻓﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻡ
ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﻋﺸﻖ ﺣﻘﻴﻘﻰ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ
 
 ﺧﻴﻠﻰ دوست ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺘﻰ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﺑﻴﻨﻰ ﻭ
ﮔﻮﺷﻬﺎﻳﺶ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﻴﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﻭ ﺍﻗﺴﺎﻡ
ﺧﺎﻟﻜﻮﺑﻰ ﺭﻭﻯ ﺑﺪﻧﺶ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺎﺑﺎ ﻓﻘﻂ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ
 
ﻣﻦ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﻫﺴﺘﻢ !.....
 
ﻭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ
ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﺷﺪ . ﺍﻭ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞ
ﺑﺎﻫﻢ
ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻯ ﺯﻳﺎﺩﻯ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ
ﺑﻴﺎﻭﺭﻳﻢ ﻭ
 
ﺍﻳﻦ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻯ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﺗﺮﻳﺎﻙ ﺿﺮﺭﻯ ﺑﺮﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ
 
ﺍﻭﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻳﻤﺎﻥ ﻛﻮﻛﺎﻳﻴﻦ
ﻣﻴﺎﺭﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﻣﻴﻜﺎﺭﻳﻢ
 
ﺑﺎﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺟﻤﻊ ﺑﺎﺵ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ
ﻛﻪ
 
ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺩﻭﺍﻳﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﺪﺯ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﻨﻨﺪ ﭼﺮﺍ ﻛﻪ
ﻣﺮﺩ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﺳﺘﺤﻘﺎﻗﺶ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩ
ﺑﺎﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺵ
 
ﻣﻦ ۱۵ ﺳﺎﻝ ﺳﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﻣﻴﺪﻭﻧﻢ ﻛﻪ ﭼﻄﻮﺭ
ﺍﺯ
 
ﺧﻮﺩﻡ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻛﻨﻢ ﺭﻭﺯﻯ ﻣﻴﺮﺳﺪ ﻛﻪ ﺑﻴﺎﻡ ﻭ
ﺳﺮ
 
ﺑﻬﺖ ﺑﺰﻧﻢ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻧﻮﻩ ﻫﺎﺕ ﺁﺷﻨﺎ ﺑﺸﻰ
ﺩﺧﺘﺮﺕ
 
 
ﭘﺎﻭﺭﻗﻰ :
 
ﺑﺎﺑﺎ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺷﻮﺧﻰ ﻛﺮﺩﻡ
 
ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﻫﺴﺘﻢ ﻓﻘﻂ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﻬﺖ
 
ﻧﺸﻮﻥ ﺑﺪﻡ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻰ
 
ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ:
 
 
” ﻛﺎﺭﻧﺎﻣﻪ ” ﺑﺎﺷﻨﺪ
 
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﻯ ﻣﻴﺰ ﺍﺳﺖ …!!!

[ جمعه 1 / 8 / 1392برچسب:,

] [ 12:18 ] [ ♣ NimA ♣ ]

[ ]